2 شهريور 1389 / 13 رمضان 1431 / 24 آگوست 2010


 

 
استاد حاج احمد رائض هنرمند گرانقدر ميناكاري، مينياتور و تذهيب در شهر هنرپروراصفهان به دنيا آمد. احمد رائض عاشق هنربود و در12سالگي به شوق آموختن نقاشي به شاگردي استاداني چون حاج منصورُ المُلك درآمد. بدين ترتيب ايشان رموزنقاشي و تذهيب كاري را فراگرفت. استاد احمد رائض موضوع كارهاي مينياتور خود را از خمسه نظامي انتخاب مي كرد كه جزو دشوارترين موضوعات نقاشي بشمار مي رود. ايشان پس ازپيروزي انقلاب اسلامي مدتها سرپرست كارگاه مينياتور و ميناي وزارت فرهنگ و آموزش عالي بود. استاد رائض درسال1959ميلادي درنمايشگاه بين المللي بروكسل جايزه دوم نمابشگاه را دريافت كرد.
 
استاد محمد پروين گنابادي در سال 1282 ش به دنيا آمد و از كودكي فراگيري علم را آغاز كرد. وي پس از استفاده از محضر اديب نيشابوري در مشهد، به معلمي روي آورد و مدتي نيز به فعاليت‏هاي سياسي پرداخت. استاد گنابادي از سال 1328 از طرف وزارت فرهنگ، مأمور بررسي كتاب‏هاي درسي شد و همزمان، پس از آشنايي با علامه علي اكبر دهخدا به جرگه همكاران او در تهيه و تنظيم لغت‏نامه پيوست. از جمله آثار استاد گنابادي مي‏توان به ترجمه مقدمه ابن خلدون، تصحيح كشف الاسرار ميبُدي و تاريخ بلعمي و تأليف پرورش اراده، انديشه‏ها و فن مناظره اشاره كرد. وي سرانجام در دوم شهريور 1357 در 75 سالگي درگذشت.
 
به مناسبت انفجار دفتر نخست وزيري در هشتم شهريور سال 1360 و شهادت دو يار ديرين امام و انقلاب و دو اسوه علم و تقوا، شهيد محمدعلي رجايي، رييس جمهور و محمدجواد باهنر، نخست وزير كه نمونه‏اي از دولتمردان مردمي بودند و نيز به منظور آشنايي مردم با فعاليت‏ها و بيان اهداف و برنامه‏هاي آينده دولت، هفته‏اي به نام هفته دولت نام‏گذاري شده است كه از دوم تا هشتم شهريور مي‏باشد. علت نامگذاري چنين هفته‏اي اين است كه دولت شهيد رجايي، نخستين دولت مكتبي بود كه در آن دوره بحراني حداكثر تلاش و كوشش خود را براي خدمت به اهداف مقدس انقلاب، صادقانه اعمال كرد تا آن جا كه جان خويش را بر سر آن نهادند.
 
سيدعلي اندرزگو از فعالان مبارزه مسلحانه عليه حكومت پهلوي، در 1318 ش. ـ ماه مبارك رمضان ـ متولد شد. در 12 سالگي در بازار تهران و در يك نجاري مشغول به كار شد. او روزها كار مي‌كرد و شبها به تحصيل مي‌پرداخت‌. اندرزگو در سنين نوجواني به عضويت جمعيت مؤتلفه اسلامي درآمد و در 1341 ـ در 23 سالگي ـ مبارزه مسلحانه عليه شاه را آغاز كرد. او در اين مبارزه در كنار شهيدان بخارايي‌، هرندي‌، نيك‌نژاد و تحت هدايت شهيد صادق اماني و شهيد مهدي عراقي قرار داشت‌. در پي قيام 15 خرداد 1342 بازداشت شد و پس از آزادي مبارزه مسلحانه را پي گرفت. وي در عمليات ترور حسنعلي منصور ـ عامل كاپيتولاسيون ـ در 1343 ش. مشاركت جست‌ و پس از شناسايي، غياباً به اعدام محكوم شد.
او مخفيانه به عراق سفر كرد و در 1345 به قم بازگشت، اما توسط ساواك شناسايي شد، به همين دليل راهي تهران شد و در منطقه چيذر در يك خانه اجاره‌اي اسكان يافت و حوزه علميه چيذر را مركز فعاليت خود قرار داد.
او در 1349 ش. به اصرار برادرانش با تغيير نام به «شيخ عباس تهراني‌» ازدواج كرد. در 1351، يكي از دوستانش توسط ساواك بازداشت شد و در زير شكنجه به ارتباطش با اندرزگو اعتراف كرد و وي ناچار از چيذر به قم رفت. او در قم متوجه شد كه ساواك در سراسر كشور در پي اوست، اما با اين حال از مبارزه عليه حكومت شاه مأيوس نشد و به تهيه پول و اسلحه پرداخت. اندرزگو از قم به تهران و سپس به مشهد رفت و در مشهد به زابل و از آنجا همراه همسرش، به افغانستان رفت‌ و پس از يك ماه با تغيير چهره به ايران بازگشت‌. اندرزگو علاوه بر تغيير چهره، از نامهاي مستعار، گذرنامه‌هاي متعدد و 24 شناسنامه استفاده مي‌كرد. اندرزگو بين قم‌، تهران و مشهد تردد مي‌كرد. وي پس ازمدتي راهي مكه شد و از آنجا به نجف رفته و با امام خميني ملاقات كرد. سيدعلي اندرزگو پس از نجف، دو ماه در سوريه و لبنان به سر برد و در لبنان دوره‌هاي فشرده آموزش نظامي را سپري كرد و با هدف ترور شاه به ايران بازگشت‌، اما قبل از آن كه نقشه خود را عملي سازد به دام مأموران ساواك افتاد. سيدعلي اندرزگو، در آستانة افطار روز 19 رمضان 1357 ش. كه راهي منزل يكي از دوستانش بود، به محاصره مأموران ساواك افتاد. مأموران ابتدا او را از ناحيه پا زخمي كردند. در اين فرصت، اندرزگو كه نقش بر زمين شده بود، با خوردن كاغذهاي حاوي شماره تلفن دوستان و نزديكانش و آغشته كردن بقيه مدارك به خون خود و نابود كردن آنها، مانع از آن شد كه نشاني كسي به دست ساواك بيفتد. شهيد اندرزگو در ماه مبارك رمضان 1318 ش. متولد و در ماه مبارك رمضان 1357ش. با زبان روزه به شهادت رسيد. از وي 4 فرزند به نام‌هاي مهدي‌، محمود، محسن و مرتضي باقي مانده است.
 
حجاج بن يوسف ثقفي از ستم‏كاران تاريخ به شمار مي‏آيد و طي مدت بيست سال حكومت خويش، تلاش وافري در تحكيم و تثبيت حكومت مروانيان به عمل آورد. وي پس از كشتن عبداللَّه بن‏زبير و به منجنيق بستن خانه‏ي خدا و پايان دادن به حكومت آل‏زبير، علاوه بر حجاز، حكومت عراق و شرق عالم اسلام( تا مرزهاي هند و مغولستان) را نيز به دست آورد. غير از افرادي كه در جنگ‏ها به دست اين حكمران خونخوار كشته شدند، وي حكم قتل حدود صد و بيست هزار نفر را نيز در دوران حكومتش صادر كرد. حجاج بن يوسف، تلاش وافري در كشتن طرفداران امام علي(ع) و براندازي نام و نشان اهل‏بيت از خود نشان داد و در اين راه، از هيچ ظلم و تعدي فروگذار نكرد. حجاج سرانجام در حالي كه به دليل جناياتش دچار اختلال رواني و كابوس شده بود در 55 سالگي از دنيا رفت و جسد وي را مخفيانه در محلي كه مردم خشمگين متوجه‏ي آن نشوند، دفن كردند. در آن هنگام بيش از 50 هزار مرد و 30 هزار زن در زندان او به سر مي‏بردند كه بسياري از آنان برهنه بودند.
 
شاه اسماعيل دوم مردي عياش و خونخوار و سفيه بود و چون در جواني در هرات به دست معلمي سني مذهب تربيت يافته بود، بر آن شد كه چون به شاهي برسد، مذهب شيعه را براندازد و همين كار را كرد. وي پس از به دست گرفتن قدرت، تمام برادران خود را يكي پس از ديگري به قتل رسانيد و سپس به كشتار شاهزادگاني كه در اطراف پايتخت بودند، پرداخت. با اين حال، حكومت پرجور او، بيش از يك سال به طول نيانجاميد و بر اثر افراط در مصرف شراب و مسكرات و مواد افيون‏دار مُرد. مردم از مرگ اين پادشاه، بسيار شادمان شدند.
 
ميرزا جهانگير خان قشقايى از دانشمندان بزرگ ايراني در اواسط قرن سيزدهم هجري، در ميان ايلات قشقايى به دنيا آمد. پس ازمدتي به فراگيري علوم اسلامي همت گماشت و به عالمي توانا تبديل شد. از آن پس، عمر خود را به تدريس علوم ديني صرف كرد و بسياري از بزرگان، از محضر او استفاده كردند. در طول حدود پنجاه سال كه در مدرسه‏ي صدر اصفهان و... به تدريس مي‏پرداخت شاگرداني از قبيل آيت‏اللَّه شهيد سيدحسن مدرس، آيت اللَّه بروجردي، فاضل توني و وحيد دستگردي در حلقه‏ي درس او آموزش ديدند. ميرزا جهانگيرخان قشقايي با اين كه دروس حوزوي را تدريس مي‏كرد ولي به لباس محلي و سنتي خود مقيد بود و همواره از آن استفاده مي‏كرد. اين دانشمند بزرگ ايراني سرانجام در حدود 85 سالگي دار فاني را وداع گفت و در تخت فولاد اصفهان به خاك سپرده شد.
 
آيت اللَّه سيدعلي سيستاني پس از اتمام تحصيلات ديني در نجف، در سال 1318 ق به ايران آمد و در مسجد گوهرشاد مشهد، به ارشاد مردم، تدريس فقه، اصول فقه و اقامه‏ي نماز جمعه پرداخت. آيت اللَّه سيستاني، فقيه، مجتهد و عالم بزرگ اسلامي در زمان نهضت مشروطه به دليل مبارزات ضد استبدادي، مدتي به زندان افتاد و سرانجام در سيزدهم رمضان 1340 ق دار فاني را وداع گفت.
 
بزرگترين قتل عامهاي مذهبي درتاريخ فرانسه روي داد. اين كشتار خونين ازمراسم ازدواج هانري پادشاه ناواربا مارگريت آغازشد. اين قتل عام به دستور كاترين دو مديسي ملكه فرانسه و تصويب شارل نهم شاه كشور انجام گرفت. درمراسم ازدواج هانري و مارگريت عده اي ازسران مذاهب كاتوليك و پروتستان حضورداشتند و برخورد شديدي ميان آنان درگرفت. كاترين دومديسي ازاين فرصت سوء استفاده كرد و پسرش را به قتل عام پروتستانها تشويق كرد. دراين درگيري و منازعه حدود30000هزارتن به قتل رسيدند و چون اين كشتار درروزعيد سن بارتولومي رخ داد درتاريخ فرانسه به نام كشتارسن بارتولومي ثبت شده است.
 
پي ير كوري دانشمند و فيزيكدان فرانسوي درپاريس به دنيا آمد. او از كودكي استعداد شگرف خود را درعلوم رياضي آشكارساخت. ازاين رو با جدّيت بسياربه رياضي و فيزيك پرداخت. پي يركوري درمدتي كوتاه ازمكتشفان بزرگ دنياي فيزيك و شيمي شد. پي يركوري درسال1898ميلادي به اتفاق همسرش مادام كوري فيزيكدان برجسته موفق به كشف راديوم و پلوتونيوم شد.
 
سازمان پيمان آتلانتيك شمالي«ناتو» درواشنگتن امريكا اعلام موجوديت كرد. ناتو بزرگترين اتحاديه سياسي- نظامي بعد ازجنگ جهاني دوم بود و پس ازتسليم اوراق مربوط به تصويب معاهده آتلانتيك شمالي به دولت امريكا رسميت يافت. ناتو به منظور اجراي سياست محاصره ( ديپلماسي محاصره) با امضاي نمايندگان 12كشورجهان ازجمله امريكا، فرانسه، انگلستان و كانادا تشكيل شد و درسال1951ميلادي كشورهاي آلمان و تركيه نيز به آنها پيوستند. ناتو به منظور مقابله با حركتهاي اصلاح طلبانه و مردمي تأسيس شد و ازمهمترين مواد اين پيمان آن بود كه درصورت تجاوز نيروي متخاصم به يكي ازاعضاي اين پيمان ديگرهم پيمانان به ياري اش بشتابند. شايان توجه است كه قصرناتو ابتدا در پاريس بود اما بعد ازخروج فرانسه ازاين پيمان به بروكسل انتقال يافت.
 
شارْلْ آگوستين سَنْت بوو، منتقد، شاعر و رمان‏نويس فرانسوي در 15 فوريه 1804م در يكي از خانواده‏هاي قديم شمال فرانسه به دنيا آمد و در نوجواني به پاريس رفت. وي تحصيلات پزشكي خود را رها كرد و به راه ادبيات كشيده شد و با آنكه بعدها عقيده ضد مذهبي يافت، زندگي فكري و معنويش به طور عميقي تحت تاثير محيط مذهبي خانواده و مدرسه قرار گرفته بود. سَنْت بوو در 16 سالگي به خواندن آثار نويسندگان رمانتيك علاقه يافت و چيزي نگذشت كه به سبب هوش و استعداد زودرس و به سبب تحصيلات جدي و عميقي كه در زبان و ادبيات فرانسه انجام داده بود، به شناختن تاريخ‏نويسان و متفكران قرن گذشته شوق فراوان نشان داد و در نتيجه به سوي اصول منطقي تحليل و تحقيق روحي و فكري سوق داده شد. وي در 20 سالگي اولين مقاله‏هاي انتقادي خود را انتشار داد. سَنْت بوو در اين دوره، جنبه‏هاي اساسي شخصيت خويش را آشكار كرد، يعني ادراك امور مربوط به تحليل رواني و معنوي و اعتماد به روش‏هاي علمي و ايمان به تاثير عالم مادي بر زندگي فكري كه بعدها همه آن‏ها را در نقد ادبي به كار برد، چنان‏كه در اولين ديوان‏هايش نظير زندگي و تسلي‏ها، انعكاس يافت. با وجود اين، سَنْت‏بوو تا آن حد شاعر نبود كه بتواند همه احساس‏هاي خود را به صورت شعر واقعي عرضه كند. او در سال‏هاي بعد اثري بديع و ممتاز درباره تاريخ انتقادي شعر و تئاتر فرانسه در قرن شانزدهم انتشار داد. بدين طريق مبحث تازه‏اي در ادبيات كشور فرانسه گشوده شد و سَنْت بوو با اثر بديعش يكي از عصرهاي بسيار مهم شعر فرانسه را به جامعه شناساند. او هم‏چنين با انتشار كتاب گفتارهاي دوشنبه در يازده جلد، خوانندگان را در جريان آخرين كتاب‏هاي منتشر شده و مشهورترين آثار ادبي عصر قرار داد. به وسيله اين اثر بزرگ، تصوير شاعران و نويسندگان قديم و جديد پيش چشم ظاهر مي‏شود، هم‏چنين اين كتاب، گواهي است، بر انديشه‏ها و هنر تحليلي سَنْت بوو، كه علاوه بر مدارك مربوط به نويسندگان و شاعران، منعكس كننده اوضاع و احوال اجتماعي هر دوره نيز مي‏باشد. سَنْت بوو استاد غيرقابل انكار نقد است. وي بيش از آثار، به خود نويسندگان و مردان ادب توجه داشته، زندگي افراد را بيشتر مورد تحليل و بررسي قرار داده و ميان اثر و زندگي خصوصي نويسندگان و شاعران و محيط اجتماعي آنان، رابطه نزديك برقرار كرده است. از اين‏رو، تحليل رواني در نقد ادبي سَنْت بوو مقام اصلي را داشته است، اما نمي‏توان گفت كه وي در نقد هرگز دچار لغزش نشده و نظر شخصي را دخالت نداده است. بارها ديده شده كه گروهي را ناديده گرفته و درباره نبوغ و قريحه گروه ديگر، راه مبالغه پيموده است. در هر حال، سَنْت بوو فرمان‏رواي مطلق حكومت ادب زمان خود بود و با خطوط كوتاه و خلاصه، بيانيه خود را درباره آثار ديگران صادر مي‏كرد. ديگر آثار او عبارتند از: مكاتبات در شش جلد، نقد ادبي و تصوير بزرگان ادب در شش جلد و تصويرهاي زنان مشهور. شارل آگوستين سَنْت بوو سرانجام در 24 اوت 1869م در 65 سالگي درگذشت.
 
پرنس اوتوفون ادوارد لئوپولْدْ بيسْماركْ، در اول آوريل 1815م در خانواده‏اي قديمي در پروس (آلمان) به دنيا آمد و پس از پايان تحصيلات خود، در 32 سالگي در پارلمان پروس به عنوان يك نماينده ضد سلطنتي شناخته شد. وي در سال 1859 به عنوان سفير كبير پروس به سن‏پترزبورگ در روسيه و سپس پاريس رفت و پس از آن براي احراز مقام وزارت امور خارجه و رياست كابينه، به پروس فراخوانده شد. پس از مراجعت به پروس و به دست گرفتن قدرت توسط بيسمارك، وي به قصد تشكيل امپراتوري نيرومند آلمان، با اتريش جنگي به راه انداخت و كليه اميرنشين‏هاي منطقه را با پروس متحد ساخت. بيسمارك در جنگ يك ساله 1870م بين فرانسه و آلمان، با قدرت كلام و نفوذ سخن خويش سربازان آلماني را تشويق كرد و باعث پيروزي نهايى آلمان شد. بعد از اين پيروزي، بيسمارك به عنوان صدر اعظم آلمان انتخاب گرديد و در حدود دو دهه سال در اين مقام از گردانندگان اصلي سياست اروپا بود. او مردي متكبر و مستبد بود و به اكثريت و اقليت پارلماني و آزادي مطبوعات و دسته‏هاي سياسي و حوزه‏هاي مذهبي، عقيده نداشت. بيسمارك حل و فصل قضاياي سياسي و رفع اختلافات و مشكلات را در ميان خون و فولاد جستجو مي‏كرد كه به همين جهت، او را صدر اعظم پولادين يا آهنين نام نهاده‏اند. وي در سياست داخلي، علاوه بر تدوين يك سلسله قوانين براي اداره امپراتوري وسيع آلمان كه تمام اروپا را به وحشت انداخته بود، براي از ميان بردن قدرت كاتوليك‏ها، احكامي سخت بر ضد آن‏ها صادر نمود، با اين حال در اين امر موفق نشد و به صلح با پاپ مجبور گرديد. بيسمارك كارهاي زيادي در زمينه آباداني آلمان انجام داد كه ملي كردن راه آهن، تشكيل ارتش نوين، تجديد نظر در قوانين، جلوگيري از تجمع سرمايه‏ها و مبارزه با كمپاني‏هاي عظيم سرمايه‏داري از آن جمله‏اند. بيسمارك در حدود 20 سال در مقام صدر اعظمي آلمان، اين امپراتوري را اداره كرد و تحول عظيم اجتماعي در آلمان ايجاد نمود. اتوفون لئوپولد بيسمارك سرانجام در حالي كه در اواخر عمر از كار بركنار شده بود، در 24 اوت 1898م در 83 سالگي درگذشت.
 
فردريك ويلْهِلْمْ نيچه، فيلسوف معروف آلماني در 16 اكتبر 1844م در لايْپْزيك آلمان به دنيا آمد و از چهار سالگي به خواندن و نوشتن پرداخت. خانواده نيچه همه از كشيشان پروتستان بودند. با اين حال، او از الهيات و مسيحيت رويگردان شد و وارد دانشگاه گرديد. نيچه پس از چندي با فلسفه يوناني آشنايى يافت و در 24 سالگي به استادي دانشگاه بال برگزيده شد. وي روحي بسيار حساس و فكري متزلزل داشت و تنها اراده و غريزه را داراي اصالت مي‏دانست. نيچه در جواني با افراد سرشناسي دوستي و مراودت داشت اما پس از چندي از همه دوستان بريد و در گوشه انزوا به ايجاد آثار و فلسفه ادبي خود پرداخت. نيچه در فلسفه پايه‏هاي تازه‏اي نهاد. او معتقد بود اخلاق معنا ندارد و هر كس، نوعي اخلاقيات را براي نجات و پيروزي خودش در اين دنيا پيش مي‏گيرد. در هر حال، همه، خود را مي‏پرستند و اين يك قانون طبيعي است. بنابراين بشر بايد پرستش خويش را به اوج خود برساند. وي معتقد بود كه مردم دنيا دو دسته‏اند: يكي زيردستان و ديگر بالادستان و خواجگان. اصالت و شرف متعلق به خواجگان است و آن‏ها غايت وجودند و زير دستان، ابزار و وسيله‏اي براي اجراي اغراض ايشان هستند. ترقي دنيا و بسط زندگي انسان، به وسيله بزرگان و خواجگان و سرداران صورت مي‏پذيرد كه معدودند. نيكي و راستي و زيبايى، امور حقيقي و مطلق نيستند. آن‏چه حقيقت دارد اين است كه همه كس خواهان توانايى است و مي‏خواهد زندگي خود را بالا ببرد. هم‏چنين با طرح نظريه اَبَرمرد، معتقد بود كه غايت وجود، پيدايش مرد برتر يا ابرمرد است و ترتيب زندگاني و اصول اخلاقي بايد چنان باشد كه مرد برتر ظهور كند. نيچه بر اين اعتقاد بود كه تقدس و شفقت با روح مهاجم مرد برتر ناسازگار است و بايد تا دير نشده است، انديشه دموكراسي را نابود ساخت. او توصيه مي‏كرد كه خطرناك باش و چنان زندگي كن كه گويى در حال جنگ هستي. نيچه براي ايجاد يك مرد برتر عنوان مي‏كرد كه بايد ميليون‏ها نفر از مردم پوشالي و ناتوان را نابود كرد تا يك ابرمرد به وجود آيد. نيچه در افكار فلاسفه و صاحب نظران قرن بيستم، تاثير و نفوذ فراواني نهاد. ميكروب مرگ‏آور فلسفه وي، به بسياري از اَبَرمردهاي كذايى قرن بيستم سرايت كرد و انديشه‏هاي نژادپرستانه فراواني را شكل داد، به طوري كه بسياري از ديكتاتوري‏هاي معاصر، حواريون نامقدس نيچه‏اند. نيچه داراي آثار مهم و متعددي مي‏باشد از جمله كتاب چنين گفت زرتُشت، كه نيچه در آن اغراض و عقايد خويش را به صورت افسانه‏اي درآورده است كه قهرمانش زرتشت است. رؤياي جنون‏آميز نيچه، محصول مغزي بيمار بود چرا كه خويشتن را حتي از مسيح(ع) نيز بزرگ‏تر مي‏دانست و آثار خود را، بزرگ‏ترين موفقيتِ عالم ادب در تمام اعصار مي‏پنداشت. ده سال آخر عمر نيچه در بيماري و بحران جسمي و روحي سپري شد تا اين‏كه در بيست و چهارم اوت 1900م در پنجاه و شش سالگي درگذشت.
 
ديوار نُدبه، در غرب مسجد الاقصي، محل عروج حضرت محمد(ص) در شب معراج، مي‏باشد و به همين دليل براي مسلمانان از اهميتي ديني و تاريخي برخوردار است. با اين حال صهيونسيت‏هاي افراطي كه بعد از صدور اعلاميه بالفور در 1917 زمينه را براي اشغال بيت‏المقدس و فلسطين، مساعد مي‏ديدند، به فراهم آوردن دستاويز، جهت عملي نمودن خواسته‏هاي شوم خود پرداختند. از يك هفته قبل از آغاز قيام ديوار ندبه، صهيونيست‏ها كه با حمايت انگليس در حال اشغالِ تدريجي فلسطين بودند، تحركاتي را عليه مسلمانان آغاز كردند تا آن كه در روز 24 اوت 1929م، فلسطيني‏هاي خشمگين، عليه صهيونيست‏ها قيام كردند. اين قيام به سرعت به شهرهاي ديگر فلسطين گسترش يافت و انگليسي‏ها كه از خشم مردم وحشت كرده بودند، در فلسطين حكومت نظامي اعلام كردند. از آن پس، صهيونيست‏هاي مسلَّح، پليس و ارتش انگليس به مدت يك هفته به مقابله شديد با فلسطيني‏ها پرداختند و در نهايتْ قيام مذكور پس از كشته و مجروح شدن صدها تن، موقتاً آرام شد. پس از قيام ديوار ندبه، حاكمان انگليسيِ فلسطين، بيش از هشت‏صد فلسطيني را در دادگاه محاكمه و محكوم كردند.
 
روسيه از اواسط قرن هفدهم ميلادي، اشغال اوكراين كه تحت تصرف لهستان بود را آغاز كرد و تا پايانِ قرن هجدهم، بخش اعظم خاك اين كشور را تحت سلطه خود درآورد. پس از انقلاب كمونيستي شوروي، اوكراين استقلال يافت، اما در سال 1922م به عنوان يكي از جمهوري‏هاي شوروي به اين كشور ملحق شد. البته اوكراين از آن زمان تا استقلال خود، از حق رأي در سازمان ملل برخوردار بود. تا سال‏هاي پاياني دهه 1980م، تحركات استقلال طلبانه در اوكراين چندان قوي نبود. اما با آغاز روند استقلال‏طلبي در جمهوري‏هاي شوروي، اوكراين نيز خواستار استقلال شد و سرانجام در 24 اوت 1991م به آن دست يافت. اوكراين با بيش از 603 هزار كيلومتر مربع مساحت، در ساحل درياي سياه واقع شده و در همسايگي كشورهاي روسيه، روسيه سفيد، لهستان، اسلواكي، مجارستان و روماني قرار دارد. پايتخت اوكراينْ كِيف نام دارد و جمعيت اين كشور در حدود 51 ميليون نفر مي‏باشد كه اكثريتِ آنان، مليت اوكرايني داشته و از تيره نژادي سفيد هستند. با توجه به رشد منفي جمعيت در اين كشور، پيش‏بيني شده است تا سال 2025 جمعيت اين كشور تا مرز 45 ميليون نفر كاهش يابد. مذهب مردم اوكراين مسيحيت و عمدتاً از پيروان آيين ارتدوكس مي‏باشند. واحد پول اين كشورْ هريونيا و زبان رسمي آنها اوكرايني است. نظام سياسي حاكم بر اوكراين جمهوري چند حزبي با يك مجلس قانون‏گزاري است. 24 اوت، هم‏زمان با روز استقلال اوكرايْن، به عنوان روز ملي اين كشور نيز گرامي داشته مي‏شود.